زمستان از موهایمان آغاز می شود پر می کشد تا بالشت هایمان که بغض سالهای زیادی در دلشان ریخته این تصویر اولین شبِ فصلیست که با هیچ فالی سر نمی شود حالا فکر کن ماه پشت پنجره نشسته و دلش ِ هیچ ستاره ای نیست همین که ابرها بیایند آسمان سیاه و سفید خواهد شد و زمین که بغض سالهای زیادی در دلش ریخته خاکستری تر. ما راه میفتیم در پس کوچه های سرد دست هامان تنها در جیب غم هامان تنها در دل قدم هامان بلند بلندتر بلندتر ناگهان عطر تلخی میماسد به آسمان و زمین انگار که هامان ,هامان تنها ,سالهای زیادی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شورش در شهر فروشگاه نوزاد فروشگاه اینترنتی آهن و میلگرد تنهاترین آرزو رایدو پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان علم و فرهنگ | برترین مطالب طنز اجتماعی و فرهنگی روز ایران و جهان