میدانی آقا؟ دوست‌داشتن هرگز کافی نیست. اتفاقا آنقدر ناکافی‌ست که حدوحساب ندارد. در این دقایقِ مانده به نیم‌شب، لبۀ پنجره نشسته‌ام. پرده را کنار زده‌ام و به خیابانِ نیمه‌سرد و نیمه‌خلوت مینگرم. به ایستگاه قطارِ خلوت. به چراغهاش. به قطاری که الان رسید. به قطاری که در سکوتِ ایستگاه، ایستاده است. به چراغهایِ شهر و تاریکیِ پنجره‌ها. و دارم فکر میکنم. به تو نه. به تمام آنچه که بر ما گذشت و در یک‌آن نابود شد. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شهر عشق طراحی سئو کلینیک مجازی تاریخ استان مرکزی theoppr فروشگاه سهند خوشگله زیباترین خلقت خدا ، دل نوشته های ما برای زیباترین معجزه خدا؛ سهندجان بر ترین ها فضا